چهار دلیل برای یادگیری یک زبان جدید

چهار دلیل برای یادگیری یک زبان جدید
زبانی انگلیسی داره به زبان جهانی تبدیل میشه. بیاین قبول کنیم که، زبان اینترنته، زبان سرمایه گذاریه، زبان کنترل ترافیک هوائیه، زبان آهنگ های معروفه، زبان سیاسته. زبان انگلیسی همه جا هست.
زبان چینی نسبت به زبان انگلیسی گویشوران بیشتری داره، اما چینیهایی که زبان انگلیسی یاد میگیرند بیشتر از انگلیسی زبانهایی است که زبان چینی یاد می گیرند. طبق آخرین خبر، در حالا حاضر ۲۴ دانشگاه در چین وجود دارد که کلیه دروس به زبان انگلیسی تدریس میشود.
علاوه بر این، پیش بینی شده است که در آخر قرن حاضر، تقریباً تمام زبانهایی که در حال حاضر زنده هستند، که تقریباً شش هزار زبان میشود، دیگر گویشوری نخواهند داشت. و فقط چند صدتایی از آنها باقی میماند.
داریم به نقطه ای میرسیم که این سؤال باید مطرح شود که: چرا باید زبان های خارجی به جز انگلیسی را یاد بگیریم، که شاید برای شخصی زبان خارجه محسوب شود. چرا خودمان را اذیت کنیم و یه زبان خارجی دیگه یاد بگیریم وقتی به جایی رسیدیم که تقریباً همهی انسانهای کره زمین میتوانند با یک زبان مراوده کنند؟
دلایل زیادی وجود دارد. اما پیش از آن بپردازیم به موردی که به احتمال زیاد قبلاً دربارهاش شنیدید. چون این مورد از موردی که فکرش را میکنید خطرناکتر است. و آن اعتقاد به اینکه، یک زبان افکار شمار را هدایت میکند، و اینکه واژگان و دستور زبان زبانهای مختلف یه جورایی به هرکسی سرگیجه میدهد.
مسئله این نیست که این ایده کاملاً اشتباه است. یعنی مثلاً در فرانسوی و اسپانیایی کلمه مربوط به واژه میز به دلیلی مؤنث است. پس باید با کلمات la table و la کنار بیایید. شواهد نشان میدهد که اگر شما گویشور یکی از این زبانها باشید و اگر از شما بپرسند که چطور صحبت کردن یه میز را تصور میکنید، اکثر مواقع ممکن است یک اتفاق باشد. یک گویشور فرانسوی یا اسپانیایی میگوید که میز با تُن بالا و زنانه صحبت میکند. یعی اگر شما فرانسوی یا اسپانیایی باشید میز براتون یه جورایی مثل یک دختر است، درست برعکس اینکه یک انگلیسی زبان باشید.
خیلی از افراد به شما میگویند که معنی همه این موارد، اینکه اگر به یکی از این زبانها صحبت میکنید جهان بینی خاصی دارید. تصور کنید اگر ما را زیر میکروسکوپ بگذارند. منظورم آن دسته از ماست که انگلیسی زبان مادریمان است. جهان از چشم یک انگلیسی زبان چه شکلیه؟
برای مثال یک انگلیسی زبان را در نظر بگیرید. اون بالا،روی پرده نمایش، اسمش باناست. انگلیسی صحبت میکنه. جهان بینیه خودش را داره. خب، اون هم دونالد ترامپه. اون هم به شیوه مخصوصش، انگلیسی صحبت میکنه.
اینجا هم خانم کارداشیان را داریم، که اون هم انگلیسی صحبت میکنه. خب اینجا سه انگلیسی زبان را داریم. جهان بینی مشترک این سه نفر چیست؟ کدام جهان بینی ناشی از انگلیسی عامل بهم پیوستن این سه نفر است؟ واقعاً مفهوم گسترده و گیج کنندهای است. اتفاق نظری که وجود دارد این است که زبان میتواند افکار ما را شکل دهد، اما این امر منجر به اختلالات مبهم روانی میشود. اینجوری نیست که دیدگاه کاملاً متفاوتی از دنیا به شما میدهد. اگه اینجوری باشد، چه لزومی دارد که زبان یاد بگیریم؟ اگر قرار نباشد طرز فکر شما را عوض کند، چه دلیل دیگری میتواند باشد؟ چند دلیل وجود دارد. یک دلیل این است که اگر بخواهید فرهنگی را بپذیرید، اگر بخواهید آن را هضم کنید، اگر بخواهید بخشی از آن باشید، خواهناخواه این زبان است که شما را به آن فرهنگ وصل میکند. اگر بخواهید فرهنگی را بپذیرید، باید تا حدی زبانی که در اون فرهنگ رایج هست را تحت کنترل داشته باشید. راه دیگری نیست.
برای راه یافتن به یک فرهنگ و فقط برای پردازش مردم از طریق لایه درونی آنها، تنها راه این است که فرهنگ را به طور کامل نپذیری، تا جایی که صدها زبان باقی میماند. یک دلیل برای یادگیری این زبانها این است که آنها بلیطهایی هستند که انسان را قادر میکنند که در فرهنگ مردمی که به آن زبان صحبت میکنند وارد بشوند، فقط با قبول این واقعیت که اسم شب آنها همین است.
دومین دلیل این است که شواهد نشان میدهد که اگر شما به دو زبان صحبت کنید، احتمال گرفتاری به زوال عقل کمتر خواهد بود، و احتمالا شما یک آدم چند بعدی (وجهی) بهتری خواهید شد. پس این باید به شما یک درکی را بدهد که چه زمانی باید به بچه ها زبان دیگری را آموخت. دوزبانه بودن سلامت را به همراه دارد.
و سپس، سومین دلیل. زبانها خیلی جذاب و هیجان انگیزند. خیلی بیشتر از آنچه به ما گفته شده است.
برای مثال، عربی: کتب: به معنای او نوشت
یکتب: او (دختر یا پسر) می نویسد
اکتب: بنویس در حالت امری
همه اینها چه چیز مشترکی دارند؟ تمام اینها مشترک هستند در حروف بی صدایی که در وسط مانند ستون نشستهاند. آنها بی حرکت قرار گرفتهاند. و حروف صدادار دور حروف بی صدا میرقصند. جالبه!
زبانهای مختلف، قواعد متفاوتی دارند. آموختن چگونه حرف زدن با با دستور زبانهای متفاوت، مانند رانندگی در خط مخالف در بعضی از کشورها است. انگار که شما فندق جادویی روی چشمتان گذاشتید که پف نکند و احساس سوزش دارید. یک زبان ممکن است این بلا را سر شما بیاورد.
ما در دورهای زندگی میکنیم که هیچگاه به اندازه الان فراگیری خودخوان زبان بیگانه آسان نبوده. قبلا شما میبایست به کلاس درس میرفتید، و با معلمهای سختگیر سر و کله میزدید. با معلم های نابغه آنجا، اما آن شخص فقط یک ساعات به خصوصی آنجا بود و در همان زمان میبایست به آنجا میرفتی، و بیشتر اوقات هم در دسترس نبود. تو باید به کلاس میرفتی. به غیر از آن، شما کتاب داشتید اما اینها فایدهای نداشت، آن روشها قدیمی بودند.
امروزه شما میتوانی لم بدهی، روی زمین اتاق نشیمن دراز بکشی، و زبانی را که میخواهی به خودت آموزش دهی. بنابراین شما میتوانید بهتر و بیشتر تمرین کنید. این میتواند مهارتها و توانایی شما را افزایش بدهد. این کار را بیست سال پیش نمیشد انجام داد. ایده این که آموختن زبانهای مختلف را را در جیب خودت داشته باشی. از طریق تلفن همراه، مانند داستانهای علمی تخیلی، خیلی پیچیده به نظر میرسید.
بنابراین به شدت توصیه میشود زبانی به غیر از آنچه الان مشغول صحبت کردن آن هستید را یاد بگیرید، زیرا هیچ زمانی بهتر از الان برای یادگیری نیست. خیلی هیجان انگیز و جالب است. زبانهای مختلف افکار شما را تغییر نخواهد داد، اما بی شک بر افکار شما بسیار تاثیر میگذارد.
دیدگاهتان را بنویسید